black flower(p,117)
black flower(p,117)
شین یانگ متوجه ی منظور دانگ هی شد و به تهیونگ اون طرف میز که اونم منتظر معرفی شدن و آشنا شدن بود.
اشاره کرد.
شین یانگ: عزیزم معرفی میکنم کیم تهیونگ معلم سوهیون.
دانگ هی کوتاه سرش رو خم کرد و اسم پسر رو چند بار آهسته برای خودش تکرا ر کرد.
کیم تهیونگ....
قبلا حتی این اسم هم به گوشش نخورده بود.
شین یانگ جهت دستش رو تغییر داد.
شین یانگ: و آقای کیم ایشون هم همسرم هان دانگ هی.....
و برای اینکه سوءتفاهم پیش نیاد و کیم همسرش رو با معشوقه ی نداشتش اشتباه نگیره ادامه داد.
شین یانگ: و مادر پسرمون سوهیون
تهیونگ: واو ! چه کاپل جذابی...🧠
هر دوشون چهره و اندام خوبی داشتند و با وجود سنشون چیزی از زوج های جوون کم نداشتند.🧠
نمیشد منکر این شد که هان دانگ هی و هان شین یانگ واقعا به هم می اومدند و حتی چند مرتبه هم از زوج های دیگه جلوتر بودند....
تهیونگ از فکر بیرون اومد و بدون اینکه از روی صندلیش بلند بشه تعظیم کرد.
تهیونگ: خوشبختم آقای هان.
گفت و یه لبخند کوچیک به آخر حرفش چسبوند.
دانگ هی: همچنین آقای کیم.
دانگ هی کوتاه و با وجود کنجکاو بودنش در مورد معلم پسرش بدون اینکه تغییری تو اجزای صورتش به وجود بیاره جوابش رو داد و بالاخره همه شروع به غذا خوردن کردند.
تهیونگ یکم ماهی تو دهنش گذاشت و به خاطر مزه ی خوبش از درون ناله کرد.
شین یانگ متوجه ی منظور دانگ هی شد و به تهیونگ اون طرف میز که اونم منتظر معرفی شدن و آشنا شدن بود.
اشاره کرد.
شین یانگ: عزیزم معرفی میکنم کیم تهیونگ معلم سوهیون.
دانگ هی کوتاه سرش رو خم کرد و اسم پسر رو چند بار آهسته برای خودش تکرا ر کرد.
کیم تهیونگ....
قبلا حتی این اسم هم به گوشش نخورده بود.
شین یانگ جهت دستش رو تغییر داد.
شین یانگ: و آقای کیم ایشون هم همسرم هان دانگ هی.....
و برای اینکه سوءتفاهم پیش نیاد و کیم همسرش رو با معشوقه ی نداشتش اشتباه نگیره ادامه داد.
شین یانگ: و مادر پسرمون سوهیون
تهیونگ: واو ! چه کاپل جذابی...🧠
هر دوشون چهره و اندام خوبی داشتند و با وجود سنشون چیزی از زوج های جوون کم نداشتند.🧠
نمیشد منکر این شد که هان دانگ هی و هان شین یانگ واقعا به هم می اومدند و حتی چند مرتبه هم از زوج های دیگه جلوتر بودند....
تهیونگ از فکر بیرون اومد و بدون اینکه از روی صندلیش بلند بشه تعظیم کرد.
تهیونگ: خوشبختم آقای هان.
گفت و یه لبخند کوچیک به آخر حرفش چسبوند.
دانگ هی: همچنین آقای کیم.
دانگ هی کوتاه و با وجود کنجکاو بودنش در مورد معلم پسرش بدون اینکه تغییری تو اجزای صورتش به وجود بیاره جوابش رو داد و بالاخره همه شروع به غذا خوردن کردند.
تهیونگ یکم ماهی تو دهنش گذاشت و به خاطر مزه ی خوبش از درون ناله کرد.
- ۵.۹k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط